جستجو نتیجهای نداشت
نتیجه جستجو
از
تا
تو قامت بلند تمنایی ای درخت. همواره خفته است در آغوشت آسمان بالایی ای درخت دستت پر از ستاره و جانت پر از بهار زیبایی ای درخت وقتی که بادها در برگهای درهم تو لانه میکنند وقتی که بادها گیسوی سبزفام تو را شانه میکنند غوغایی ای درخت.
تناور صخرهای بر ساحل امید. ستون کرده است پا، داده است سینه بر ره توفان، پیافکنده میان قرنها طغیان. دو چشمان خیره بر گهواره خورشید. ستیز جزر و مدها، پیکر او را تراشیده. ز برف روزگاران، بر سرش دستار پیچیده. غروب زندگی بر چهرهاش بسیار تابیده. که تا رنگی مسین در متن پاشیده....
برف میبارد برف میبارد به روی خار و خاراسنگ کوهها خاموش درهها دلتنگ راهها چشم انتظار کاروانی با صدای زنگ...
تو قامت بلند تمناییای درخت. همواره خفته است در آغوشت آسمان بالاییای درخت دستت پر از ستاره و جانب پر از بهار زیباییای درخت. وقتی که بادها در برگهای در هم تو لانه میکنند وقتی که بادها گیسوی سبزفام تو را شانه میکنند غوغایی ای درخت.