ویلیام: نمیدونم. برام مهم نیست . این سوال بیموردیه. سوال احمقانهایه. حوصلهام رو سر میبره. سوال بعدی لطفا. سوال بعدی لطفا. سوال بعدی لطفا. این به خاطر مامانم بوده؟ نه. به خاطر بابام بوده؟ نه. به خاطر داداشم بوده؟ نه. به خاطر مدرسهام بوده؟ نه. به خاطر معلمها بوده؟ نه. به خاطر لیلی بوده؟ نه. به خاطر موزیکهایی بوده که گوش میدادم؟ نه. به خاطر فیلمهایی که دیدهام؟ نه. به خاطر کتابهایی بوده که خوندهم؟ نه. به خاطر چیزهایی بوده که تو اینترنت دیدهم؟ نه. ویلیام کاغذ را خطخطی میکند و خودکارش را زمین میگذارد.
ویلیام: این کار رو کردم چون که میتونستم. این کار رو کردم چون بدجوری حال میداد.