در خلوت دفترستانی در باغ، سخن آفریده میشود. نثر خشک و بیرنگ داستانها به نظمی تر و رنگین بدل میگردد. داستانها همچون درختی که زمستان را از سر گذرانده است و اندام برهنهاش را در بهاران با شاخ و برگ سبز میپوشاند و گل میافشاند، به زیور شعر آراسته میشوند. داستانها از ژرفای تیره روزگاران سربرمی آورند؛ از یاد به یاد و از فرزندان به فرزندان میگذرند تا به روزگار شاعر میرسند و او دانههای مروارید و گوهر سخن را به رشته میکشد.