مخنویس نگاهی است به انسان و جهانِ او از پشت عینک ژن و نورون؛ نگاهی به مغز، جامعه، انسان، فرهنگ، تکامل و ژن وقتی همه را در یک سینی چیده باشند. اینجا قرار نیست همه دیدگاهها مطرح شوند، بلکه به خاطر شغل و تخصص نویسنده، قرار است اخلاق و جنسیت و مرگ و زندگی و جاودانگی و آینده و… همگی از نگاه عصبها و ژنها دیده شوند. مخنویس به همه دیدگاهها بهصورت عادلانه نمیپردازد. مخنویس بیطرف نیست و از اول هم قرار نبوده باشد. چشم مخنویس فقط به جمال زیستشناسی روشن است و در طرف سلول و تکامل ایستاده است؛ نه به این علت که طرفهای دیگر را بر حق نمیداند، بلکه چون فقط بلد است از طرف خودش حرف بزند. این ایراد کتاب نیست، شناسنامه آن است. مخنویس میخواهد دنیا را از سوزن باریک خواندهها و زیستههای یک پزشک مغز و اعصاب نخ کند، آن هم برای خوانندهای که حوصله خواندن کتابهای قطور را ندارد و به کوتاه خواندن عادت کرده است. نویسنده دوست دارد خوانندهاش کتاب را از وسط باز و متناسب با احوالاتش در آن تفرج کند.