جستجو نتیجهای نداشت
نتیجه جستجو
از
تا
وقتی یک نویسنده هیلی را میبرد توی کتاب، او حسابی هیجانزده میشود؛ اما انگار توی کتاب بودن هم آنقدرها هم سرگرمکننده نیست. حالا هیلی چطور از توی کتاب بیرون بیاید؟
تونی جورابهای تازهاش را خیلی دوست دارد؛ آنقدر که هیچوقتِ هیچ وقت نمیخواهد آنها را از پایش دربیاورد! اما وقتی جورابهای بینظیرش کمکم بو میگیرند، دوستانش مجبور میشوند وارد عمل شوند…
آنا عاشق بالا رفتن است. او بالا، بالا و بالا میرود تا به نوک درخت میرسد. مادرش میگوید. «مراقب باش!» پدرش میگوید: «بیا پایین!» اما پایین آوردن آنا آنقدرها هم ساده به نظر نمیآید...