وقتی یکی از عزیزانمان میمیرد یا هر نوع دیگری از فقدان را از سر میگذرانیم، به چیزی ورای واقعیت سخت فقدان نیاز پیدا میکنیم. فقدان میتواند ما را زخمی کرده، از کار بیندازد و سایۀ آن میتواند سالها بر سرمان سنگینی کند. از نظر دیوید کسلر در چنین لحظاتی پس از تجربۀ انکار، خشم، چانهزنی، افسردگی و در نهایت پذیرش سوگ، باید قدمی فراتر بگذاریم و در جستوجوی معنا باشیم.
این معنا میتواند در اشکال متعددی نمود یابد؛ مثلاً در قالب دستیابی به احساس قدردانی از فرصتی که با عزیز ازدسترفتهمان سپری کردهایم، یافتن راههایی برای گرامیداشت و تکریم او یا درک کوتاهی عمر و ارزشمندی زندگی و بدل ساختن آن به سکوی پرشی به سوی تغییر.
سوگ بهغایت نیرومند است و امکان دارد انسان بهراحتی در درد ناشی از آن گیر بیفتد. اما چنانچه ما بتوانیم در غیرمنطقیترین فقدانها نیز معنایی بیابیم، قادر خواهیم بود به مرحلهای فراتر از گیر افتادن قدم بگذاریم. با جستوجوی معنا در سوگ میتوانیم به رشد خود ادامه دهیم و راههایی برای برخورداری از زندگی خوب و حتی شاد پیدا کنیم.