دریا دلنواز (دربندی)


تولیدکننده

بازه‌ی قیمت (تومان)

از

تا

مرتب‌سازی
تعداد تصاویر
آخرین پر سیمرغ
  • 225,000 تومان
  • با تخفیف: 225,000 تومان
کنعان
  • 250,000 تومان
  • با تخفیف: 250,000 تومان
ابریشم نخ‌کش
  • 140,000 تومان
  • با تخفیف: 140,000 تومان
دوران بی‌مهری
  • 105,000 تومان
  • با تخفیف: 105,000 تومان

آخرین پر سیمرغ

  • 225,000 تومان

قلب ضعیفم رو مجاب کردم تا دست از تپیدن برداره و آروم بگیره. برای اولین بار، بعد از تمام سختی‌هایی که زمان زیادی ازشون نمی‌گذشت، من جمله‌ای شنیدم که خستگی تمام شب و روزهای گذشته رو از روی شونه‌هام برداشت. آروم‌تر بودم، نفسم کمتر می‌؛رفت. قلبم آروم‌تر می‌کوبید، مچ دستم رو فشار خفیفی داد وزمزمه کرد: -می‌خوای بریم بیرون آب و هوایی عوض کنی؟ ....

کنعان

  • 250,000 تومان

کمی خودش را عقب کشید، رو به سمتم برگرداند و گفت: -ببینید چه آبی قشنگیه آسمون... چشم‌های درشت و مشکی‌اش من را یاد چیزی انداخت، نمی‌دانم چرا یکهو خنده‌ام گرفت و معتمد، به کندی نگاه از چشم‌هایم برداشت و به لبم دوخت: -خنده‌اتون واسه چیه؟ اخمی کرد و پایین تی‌شرتش را مرتب کرد، رسمی‌تر نشست و ....

ابریشم نخ‌کش

  • 140,000 تومان

- برنامه کنیم بریم سفر؟! با پوزخند پرسیدم: - فرار کنیم؟! بریم شمال یا جنوب؟ طاق‌باز دراز کشید و بلندتر خندید، دستی به ته ریشش کشید و خنده‌هایش که تمام شد، دوباره به پهلو شد: - منظورم از مسافرت، اونی که تو فکر می‌کردی نبود! گردنش را با سرپنجه‌هایش گرفت و اخی گفت. کمی سرش را تکان داد، دوباره زیر خنده زد و چشم‌هایش برف افتاد. با صدای دلنشین خنده‌هاش گفت؛ - محور شمال تا جنوب، فقط از بالا تا پاییم گردنت! از شیطنتش جا خوردم. حالتی بین تعجب و اخم بودم که پیشانی‌ام را بوسید: - نه نیازی چمدون ببندی، نه نیازی مرخصی بگیری... یه سر میری و زودم برمی‌گردی، سفر کوتاه و مقرون به صرفه، ترافیکم که نیست... مسیر خلوته!

دوران بی‌مهری

  • 105,000 تومان

شیطنت که نبود... حرف دل بود! چرا فرار؟ چطور بعضی شب‌‌ها... بعضی صداها... بعضی آدم‌‌ها مثل نسیمی می‌‌شینن کنج دل؟ چطور میشه که یک دفعه خیلی ناگهانی خالی میشی؟ چطور میشه که غم‌‌ها همه با هم میرن و برق شادی توی دلت نور می‌‌ندازه؟ خودمم نمی‌‌دونم... ولی همین لحظه... همین حالا، پشت هر ناز، پشت هر نیاز، من غم‌‌هامو بدرقه کردم، حالا من بودم و هوایی که نوازشم می‌‌کرد... من بودم و داغی نگاهی که تا مغز استخونم رو گرم می‌‌کرد، من بودم و حس غلیظی از دوست داشتن امشب عجیب غریب شده بودم. این مهری من نبودم مهری همون سال‌‌ها برگشته بود. شاید از پشت دری که غم‌‌ها به هوای رفتن، بازش کرده بودن و حالا مهری همون روزا سرک کشیده بود به خلوت دونفره‌‌ ما و عجیب‌‌تر از من مردی بود که از تمام دروازه‌‌های وجودیم گذشت.

صفحه‌ی 1