دان دلیلو


تولیدکننده

بازه‌ی قیمت (تومان)

از

تا

مرتب‌سازی
تعداد تصاویر
سکوت
  • 30,000 تومان
  • با تخفیف: 30,000 تومان
پافکو پای دیوار
  • 15,000 تومان
  • با تخفیف: 15,000 تومان
مائوی دوم
  • 50,000 تومان
  • با تخفیف: 50,000 تومان
نام‌ها
  • 65,000 تومان
  • با تخفیف: 65,000 تومان
برفک
  • 140,000 تومان
  • با تخفیف: 140,000 تومان

سکوت

  • 30,000 تومان

توی آینه نگاه می‌کنم و نمی‌دانم به کی نگاه می‌کنم. صورت توی آینه هم به من نگاه می‌کند ولی انکار صورت من نیست. ولی اصلا چرا باید چیزی را بازتاب بدهد؟ آیا آینه سطحی بازتاب‌دهنده است؟ و ان صورت همان صورتی است که همه می‌بینند؟ یا چیزی یا کسی است که من خودم ساخته‌ام؟ آیا این دارویی که مصرف می‌کنم آن خود دیگرم را توی آینه نمایان می‌کند؟ با علاقه به صورتم نگاه می‌کنم. علاقه و نوعی سردرگمی. آیا افراد دیگر تا به حال چنین تجربه‌ای داشته‌اند؟

پافکو پای دیوار

  • 15,000 تومان

پسرک با لهجه شما حرف می‌زند، آمریکایی، و برقی در چشمانش است بفهمی نفهمی امیدوارانه است. روز مدرسه است، قطعا، اما او از کلاس درس خیلی دور است. به جایش می‌خواهد این‌جا باشد، ایستاده در سایه این سازه قدیمی، تنه گنده زنگ‌زده، و سرزنشش نباید کرد به خاطر این کلان شهر از فولاد و بتن و رنگ‌های ورآمده و چمن‌های چیده و بسته‌های عظیم و کج [سیگار] چسترفیلد بالای تابلوی نتایج، که چند نخ سیگار هم بیرون زده از هر یک.

مائوی دوم

  • 50,000 تومان

بفرمایید، پیدایشان شد، در آفتاب آمریکایی قدم گذاشتند. در دسته‌های دوتایی‌اند، پسر ـ دخترهای بی پایان، از باریکه راهی در آن سوی حصار سیمی پیش می‌آیند به سوی نیمه چپ میدان. موسیقی همراهی می‌کند با آنان بر روی چمن، آنان که ده‌ها، که صدها، که بی‌شمارند از همین حالا.

نام‌ها

  • 65,000 تومان

تا مدت‌ها طرف آکروپلیس نمی‌رفتم. آن صخره دلگیر مرعوبم می کرد. به جایش ترجیح می‌دادم در محدوده امروزی شهر، آن ناقص پر های و هوی، ول بگردم. سنگ‌های پرداخت‌شده در آن بنا، وزن و لحظه‌شان، وعده دیدنی دشوار را به آدم می‌دادند. آنجا نقاط تلاقی بسیارند. بقایایی‌ست که از دست جنون نجات داده‌ایم. زیبایی، منزلت، نظم، تناسب. چنین دیداری الزام‌هایی دارد.

برفک

  • 140,000 تومان

آن شب، یک جمعه، طبق عادت و قانون، غذای چینی به دست جلوی تلویزیون جمع شدیم. سیل‌ها را دیدیم و زمین‌لرزه‌ها و رانش‌ها و فوران آتش‌فشان‌ها، جمع جمعه‌های ما هیچ‌وقت تا این حد مشتاقانه به وظیفه‌اش دل نداده‌ بود، هاینریش اخم نکرده بود، حوصله من سر نرفته بود. استفی که با دعوای یک زن و شوهر در سریالی آبکی گریه‌اش درمی‌آمد حالا با تمام وجود جذب تصاویر مستند فاجعه و مرگ شده بود. بابت خواست کانال را عوض کند و بگذارد روی شبکه‌ای که سریالی کمدی نشان می‌داد راجع به گروهی جوان با نژادهای گوناگون که می‌خواستند ماهواره ارتباطی خودشان را بسازند. از حجم اعتراض ما وحشت کرد. ما در باقی لحظات ساکت بودیم و خانه‌هایی را نگاه می‌کردیم که اقیانوس می‌بلعیدشان و روستاهایی که زیر هجوم مواد مذاب خرد می‌شدند و می‌سوختند. هر فاجعه باعث می‌شد بیشتر بخواهیم، چیزی بزرگ‌تر، باشکوه‌تر، فراگیرتر.

صفحه‌ی 1