جستجو نتیجهای نداشت
نتیجه جستجو
از
تا
محوطهی خرگاه. جنگل روز سلطان برافروخته و عصبانی از اسب فرود میآید و بیوقفه قدم میزند. ملازمان رکاب همه بیسروصدا پیاده میشوند و دهنهی اسبهایشان را بهدست میگیرند و ترسیده به سلطان نگاه میکنند...