جستجو نتیجهای نداشت
نتیجه جستجو
از
تا
... و دفتر شهریار همیشه برای تسخیر دل مشتاق من طرفههایی در آستین داشته است. اگر در بیست سالگی غزلهای عاشقانهاش را دوست میداشتم و در سی سالگی «ای وای مادرم» او را میپسندیدم و در چهل سالگی با «هذیان دل»اش در آفاق شور و حال پر میگشودم، امروز، در عین حال که تمامی آن شعرها را که سوگلیهای بیست سالگی و سی سالگی در چهل سالگیام بودهاند، دوست میدارم، با غزلهای جاافتادهتر پیرانهسرش خلوت میکنم.
ای برآورده وصل شب مهتاب و پگاه. نازپرورده خورشید و نظر کرده ماه. چون خدا ساختنت خواست به دلخواه، نخست. گلت آمیخت به هفتاد گل مهر گیاه. مشتی الماس ز شب چید و به چشمت پاشید. تا درخشان شود اینگونه به چشم تو نگاه.
ای سر و جان گرفته باغ کتابها خاتون غرفههای نگارین خوابها زایندگی گرفته ز تو بطن خاکها پاکیزگی گرفته ز تو ذات آبها ای در کتاب زندگیام اشتیاق تو توجیه عاشقانه فصل شتابها
در چشمت آسمانبازی داری. با او از هر ستاره، رازی داری. افراشته گیسوان نیلی در باد. چون قامت فتح اهتزاری داری.