اسم من جیسی لی دوگارد است. یازده ساله بودم که غریبهای من را ربود. هجده سال توی یک حیاط خلوت زندانی بودم و اجازه نداشتم حتی اسمم را به زبان بیاورم. آنچه در این کتاب میخوانید داستان شخصی من است درباره این که چگونه در یک روز شوم از ژوئن سال 1991 زندگیام برای همیشه تغییر کرد.