او گفت: « آنچه بعد از این وضعیت روی داد، به راستی جالب و شگفتیآور است. احساس کردم که سرم به سمت چپ چرخید و ناگهان چهار فرشته که رنگی بسیار سپید و درخشان و نیز بالهایی عظیم و پوشیده از پر داشتند، درست در کنار تخت بیمارستانم شروع به پرواز کردند! آنها در هوا شناور بودند...»
در آن لحظه، ناتاشا سرش را باری دیگر چرخانده بود و این بار، آن را به سوی راست گردانده بود و بازهم چهار فرشتهی زیبا و با ابهت دیگری را در آن سمت مشاهده کرده بود که در حال پرواز به سوی او هستند.
آنها همه تبسمی شیرین بر صورت داشتند و دستهایشان را پیش آورده بودند چونان که گویی میخواهند با او دست دهند یا به او درود بگویند.در این برهه از زمان، درجهی حرارت اتاق بسیار بالا رفت و او احساس گرمای مطبوعی را در تمام وجودش تجربه کرد و سرشار از نوعی احساس عشق و پاکی و طهارت گردید.