ایدههای فروید که دریچههای تازهای را به سوی قارهای ناپیدا در گفتار و کردار آدمی گشودند، بهرغم مخالفتهای فراوانی که برانگیختهاند و با وجود اعلام مکرر مرگ و زوالشان، نهتنها حوزههای گوناگون مطالعه را تحتتاثیر قرار دادند، بلکه متعاقبا الهامبخش تفکراتی نو در طیف وسیعی از تجربههای انسانی از جمله در هنر، ادبیات، و سینما نیز بودهاند. آنچه او در قالب نوشتههای پراکنده، نامهها و درسگفتارها از خود به یادگار گذاشت تجسم انقلابی در خودنگری و درونبینی بود که به سهم خود شالودههای تفکر سنتی، اقتدار کهن، باورهای محافظهکارانه و مرجعیت علم پوزیتیویستی را به لرزه درآورد. شاید اگر به برکت ظرافت نگاه و ذوق پرورشیافته فروید نبود، ذوقی که از تربیت اومانیستی و میراث ادبی اروپا مایهور میشد، ایدههایش که اساسا در راستای ایجاد یک روش تحلیلی و درمانی جدید نضج یافته بودند نمیتوانستند سهم درخوری در مطالعات هنر داشته باشند. او اگرچه از آموختگی و ذوقی که به همدلی با انقلابهای هنری مدرن و درک پیچیدگیهای آنها کمک کند بیبهره بود، آن مایه از باریکبینی، فراست و کنایهدارانی، فراست و کنایهدانی را داشت تا شیوههای تازهای را برای مواجهه با آثاری هنری در اختیارمان بگذارد. نباید فراموش کرد که ایدههای او دربارهی هنر را نمیتوان از سایر مطالعاتاش درباره اختلالات روانی و درباره رفتار و سلوک انسان مدرن تفکیک کرد. کتاب حاضر با تکیه بر وجه شخصی و درونی مسائل فروید، بهصورت نخ تسبیحی که طیف پردامنه موضوعات مطالعهاش را به هم وصل میکند، سعی دارد آن انسجام کلی را بازیابد و نظریههای فروید درباره هنر را در چارچوبی وسیعتر بگذارد که از بینشی نو در قبال جلوههای گوناگون حیات انسانی حکایت دارد.