نام من، نام کامل و حقیقی من، اَشلاین دارکمر تالین است.
من آخرین پسر مَب، ملکهی دربار آنسیلی، هستم.
و برای او مردهام.
سقوط من مانند بسیاری از داستانهای دیگر، از یک دختر شروع شد.
برای اَش، شاهزادهی رؤیازاد سرد و یخی، عشق ضعفی بود که فانیها و احمقها داشتند. بعد مگان چیس، دخترک دورگهی نیمهانسان نیمهرویازاد، از موانعش گذشت و او را به سوگندی بیبازگشت واداشت تا شوالیهاش باشد.
مگان حالا ملکهی آهنین است، فرمانروای قلمرویی که هیچ رؤیازاد زمستان و تابستانی نمیتواند در آن زنده بماند؛ و اَش، با همراهی ناخوشایند رقیب دیرینهاش، پوک، دغلباز دربار تابستان، و کتشی اعصابخردکن، گریمالکین، مأموریتی را شروع میکند تا راهی برای تحقق قولش پیدا کند و در کنار مگان بماند.
اَش، برای زنده ماندن در قلمرو آهنین، باید روح و بدنی فانی داشته باشد. ولی پیروزی در آزمونهایی که باید برای دست یافتن به آنها بگذراند ناممکن است. و در این مسیر، اَش چیزی را میفهمد که همهچیز را تغییر میدهد. حقیقتی که شومترین باورهایش را به چالش کشیده، به او نشان میدهد گاهی برای فداکاری غایی، چیزی بیش از شجاعت لازم است.