دل تاریکی را بزرگترین رمان کوتاه قرن بیستم و واقعیت فرهنگی اروپا، محکومیتهای روشهای استعماری، سفر شبانه به دنیای ناخودآگاه، نمایش امپریالیسم مسیحی و... نامیدهاند. در دل تاریکی، کلمات بر گرد دایرهای واحد میچرخند، در کلمات دیگر مستحیل میگردند و شبکهای از تداعی معانی ایجاد میکنند و بر اثر تداعیها همه تصاویر با هم مرتبط میشوند. یگانه شدن تصاویر گوناگون، دنیای دل تاریکی را با دنیای اساطیری پیوند میدهد. کنراد گفته است که هدف او از نوشتن این است که خواننده را به شنیدن و حس کردن و خاصه دیدن وا دارد. البته در چنین شنیدن و دیدنی لازم است که گوش ببیند و چشم بشنود.