تاکنون شده به زندگی کسانی که در خیابان میبینید فکر کنید و دریابید هر کس در داستان زندگی خودش شخصیت اصلی است و درست مثل شما با پیچیدگیها و دغدغههای خاصی سروکار دارد؟ این احساس نامی دارد: ساندر (sondre). یا شده جایی در عمق وجودتان عطش سررسیدن طوفانی را داشته باشید به این امید که زندگیتا را زیرورو کند؟ به چنین احساسی لکسیزم (lachesism) میگویند.
واژهنامهی حزنهای ناشناخته مجموعهای از واژگان نو برای بیان عواطف است. رسالت این واژهنامه تاباندن نور آگاهی بر غرابت بنیادی انسانبودن است؛ تمامی دردها، افکار اهریمنی، احساسات و احوالات، خوشیها و امیالی که زمزمهشان در پسزمینهی حیات روزمره به گوش میرسد.
در زبان احساسات نقطهی کور بزرگی وجود دارد؛ حفرههای وسیعی در واژگان هست که حتی از نبودنشان مطلع نیستیم. ما هزارانهزار کلمه برای توصیف انواع مختلف سهرهها و قایقها و زیرجامههای تاریخی داریم، اما برای بهتصویرکشیدن ظرافتهای دلپذیر تجربهی بشری چیزی جز واژگان اولیه و بدوی نداریم.
این کتابْ فرهنگی از واژگان است؛ شعری دربارهی همه چیز. واژهنامهی حزنهای ناشناخته با تعاریفی که براساس مضمون گروهبندی شدهاند به شش فصل تقسیم شده است: جهان بیرون، خود درون، آدمهایی که میشناسید، آدمهایی که نمیشناسید، گذر زمان و جستوجوی معنا. تعاریف بیهیچ ترتیب خاصی مرتب شدهاند و زندگی نیز به همین طریق است؛ درست مانند احساسات که همچون آب یا هوا بیمقصد در ذهن شما جاری و ساریاند.
تمامی کلمات این واژهنامه جدید هستند. برخی از میان انبوهی زبالهی دورریز نجات یافته و بازتعریف شدند، برخی دیگر از پارچهای کامل و یکدست دوخته شدند، اغلب آنها اما از بههمدوختن تکههایی از صد زبان مختلف، خواه زنده و خواه مرده، به دست آمدند. مقصود این کلمات لزوما استفاده از آنها در گفتوگو نیست. مقصود هستییافتن برای خود کلمه است. با این هدف که به آن بخش سرگردان و رامنشدنی ذهن خود نظمی بدهید تا خود بتوانید آن آشفتگی را با کلام ذهنی خویش حلوفصل کنید، بیآنکه احساس گمگشتگی بیش از اندازه شود؛ با این علم که همهی ما کموبیش گمگشتهایم.