یتیها، درندگان پشمالو آمادهاند تا همهچیز را بخورند! وین، زامبی بازنشسته گروه موسیقی، اکنون در تاریکترین عمق تبت زندگی میکند، پس گرفتن زبان وین به قدری برای لوک، رسوس و کلئو آسان بود که غافلگیر شدند. چیزی که بچهها اصلا فکرش را نمیکردند، بچه یتی گرسنهای بود که تا خیابان جیغ به دنبالشان آمده بود. وقتی مادر خشمگین به جستجوی بچه گمشدهاش آمد، همه چیز به هم ریخت. در همین هنگام ساعت تیکتاک میکند...