اگر برای تغییر تاریخ فقط یک فرصت داشتی… کجا میرفتی؟ چه کاری میکردی؟ چه کسی را میکشتی؟
بن التون، نویسنده رمانهای پرفروش بینالمللی، در رمان «در اسارت زمان» خواننده را به سفر پرهیجانی در اروپای اوایل قرن بیستم میلادی میبرد.
روز اول ژوئن سال 1914 هیو استانتن، نظامی کهنهکار سابق و ماجراجوی پرآوازه، به معنای واقعی کلمه تنهاترین مرد روی زمین است. هیچکدام از کسانی که زمانی میشناخته یا دوستشان داشته، هنوز به دنیا نیامدهاند. حالا شاید هرگز به دنیا نیایند.
استانتن میداند که جنگ بزرگ و هولناکی در راه است؛ جنونی جمعی و انتحاری که تمدن اروپایی را نابود میکند و برای میلیونها نفر در قرن پیش رو بدبختی و سیهروزی به ارمغان میآورد. استانتن این را میداند چون آن قرن، برای او پیشتر به تاریخ پیوسته است.
اکنون باید تاریخ را تغییر دهد. باید از بروز این جنگ جلوگیری کند. جنگی که با شلیک یک تیر آغاز میشود. ولی آیا بهراستی شلیک یک تیر میتواند یک قرن کامل را به فساد و تباهی بکشاند؟ و در این صورت، آیا شلیک تیر دیگری میتواند مایهی نجاتش بشود؟