در این کتاب که بار دیگر بر درخشش سازشناپذیر ذهن چوران مهر تأیید میزند، او وضعیت انسانی را به اساسیترین مؤلفههایش، زندگی و مرگ، فرومیکاهد و مدعی میشود که فاجعه نه در دورنمای مرگ بلکه در واقعیتِ زاده شدن، «آن رخداد مضحک»، نهفته است. چوران در سبک زلال گزینگویانهاش که مشخصه آثار اوست از زمان، مرگ، خدا و مذهب، خودکشی، رنج و وسوسه سکوت مینویسد و از رهگذر مشاهده تیزبینانه و تأمل صبورانه به قلب تجربه انسانی رسوخ میکند.
جانورشناسی که گوریلها را در زیستگاه بومیشان مطالعه کرده بود از یکنواختی زندگی و بیکاری گسترده آنها متحیر شده بود. ساعتها و ساعتها بدون انجام هیچ کاری... آیا ملال برایشان ناشناخته بود؟ در واقع این پرسشی است که یک انسان مطرح میکند؛ یک كَپيِ پرمشغله. حیوانات نه تنها از یکنواختی نمیگریزند، بلکه تمنایش را دارند و آنچه باید از آن مرعوب شوند تماشای پایان یافتن این احساس است، چرا که یکنواختی تنها با جایگزین شدن ترس (علت همه فعالیتها) پایان میپذیرد. بطالت امری الهی است. با این حال علیه همین بطالت است که آدمی طغیان کرده. در طبیعت فقط انسان توان تحمل یکنواختی را ندارد، فقط انسان میخواهد به هر قیمتی اتفاقی بیفتد؛ چیزی، هر چیزی... در نتیجه او خود را نسبت به نیاکانش ناشایست نشان میدهد. نیاز به تازگی خصلت یک گوریل ازخودبیگانه است.