در این رمان، خاطرات دو زن و زندگی کنونیشان روایت میشود .((شمس الضحی)) پیردختری 50ساله، در کودکی با پدر و مادرش به ((پطرزبورغ)) میرود، درس میخواند و قابله میشود. پدرش مرام کمونیستی داردو مادر را میآزارد و به همین دلیل دخترک میپندارد همه مردان چنیناند و با این پندار بزرگ میشود و از این رو هرگز ازدواج نمیکند .((رفعت))، صمیمیترین دوست ((شمس الضحی)) ـ در خردسالی به اتفاق خانوادهاش به بیروت میرود و با ((جهانگیرخان)) که مردی تحصیلکرده است ازدواج میکند و صاحب فرزندی میشود، اما اذیت و آزار شوهر سبب میشود، او را با کودکی 18ماهه، ترک گوید و ...