همه چیز از یک صبح معمولی پاییزی شروع میشود؛ وقتی که از مطب پزشک متخصص اطفال، با کلی مدینا تماس میگیرند تا قرار ویزیت سلامت بچهاش را تایید کند. این یک اشتباه بیرحمانه است؛ چرا که پسر او یک سال قبل برای تحصیل به کالج رفته و کلی حسابی تنها شده است. مسئول پذیرش عذرخواهی میکند و میگوید مادر دیگری به نام کلی مدینا در شهر وجود دارد و او احتمالا شماره آنها را اشتباهی گرفته است.
کلی تا چند روز نمیتواند به زنی که نامش با او مشترک است، فکر نکند. آن زن در همان شهر او زندگی میکند، پسری دارد که هنوز میتواند نگهش دارد و همه زندگیاش پیش روی اوست. کلی نمیتواند خودش را راضی کند که دنبال او نگردد؛ در خواربارفروشی، در باشگاه ورزشی و در شبکههای اجتماعی. وقتی در نهایت آن اتفاق مهم میافتد و کلی خارج از مطب پزشک اطفال، با این مادر مجرد برخورد میکند، کنجکاویاش بیشتر میشود...