الکساندرا استاین، این روانشناس اجتماعی برجسته و محقق پیشگام در زمینه توتالیتاریسم، نتیجه بیش از 25 سال پژوهش خود را در کتاب «وحشت، عشق و شستشوی مغزی» آورده است. او در این کتاب با استفاده از نظریه دلبستگی و تحلیلی تکاملمحور، خطرات ایدئولوژیها، روابط منزویکننده و تاثیرات وحشتناک نظامهای اعتقادی بسته بر روی مغز افراد را تشریح میکند؛ جایی که ارتباط بین تفکر و احساس قطع میشود و ساختارهای مربوطه در مغز از کار میافتند. او نشان میدهد که چگونه ترکیب وحشت و عشق، باعث میشود پیروان از خویشتن خود بیگانه شوند و تا جایی پیش بروند که به اراده رهبر به زندگی خود و دیگران پایان دهند.
هدف اصلی این کتاب، نشان دادن عناصر مشترک روانشناختی و ساختاری اجتماعی است که این موقعیتهای متنوع را به هم پیوند میدهند و در نتیجه آنها، رهبران اقتدارگرا این فرصت را بهدست میآورند که با شکل دادن به ذهن پیروان، توانایی آنها برای عمل در جهت بقای خود را بگیرند. این فعالیت برای شکلدهی ذهن را میتوان با عبارات مفیدی مانند شستشوی مغزی، کنترل اجباری یا اقناع اجباری توصیف کرد.
گروهها و حکومتهای توتالیتر خطری مداوم و همیشگی هستند و از تروریسم سیاسی و مذهبی در سطح جهان تا وحشت درونی از روابط شخصی دونفره کنترلکننده را در برمیگیرند. هیچ یک ما از ترکیب عشق و وحشت و فرایند شستشوی مغزی در امان نیستیم. با این همه تنها در مرحله پایانی شستشوی مغزی است که که پایانهای انفجاری و نتایج نهایی را میبینیم. پایان غریبهها، دشمنان، پیروان، فرزندان. نسلکشیهای تمامیتخواهان از هیتلر گرفته تا استالین و پل پوت؛ از بمبگذاران انتحاری گرفته تا عروسهای جهادی سوریه یا فیلمهای تبلیغاتی که نشان میدهند یک جوان لندنی به جلاد داعش تبدیل شده است و گروگانها را در سوریه سر میبرد و کودکسربازانی که قربانی اراده رهبران میشوند.
اینکه چه فرآیندی به یک رهبر این امکان را میدهد تا چنان کنترلی بر پیروان خود بهدست آورد که تا جایی پیش بروند که با کشتن خودشان و گاهی حتی قربانی کردن فرزندانشان از دستوراتش پیروی کنند، کانون تمرکز اصلی این کتاب به شمار میآید. بسیاری از ما بی آنکه بدانیم توسط ایدئولوژیها شسشتشوی مغزی میشویم و ترکیب عشق و وحشت را تجربه میکنیم. رویکرد اپستاین، میتواند به ما کمک کند تا از شهروندانمان، خودمان، فرزندانمان و دیگرانی که دوستشان داریم، محافظت کنیم.