افسانه نیک پور


تولیدکننده

بازه‌ی قیمت (تومان)

از

تا

مرتب‌سازی
تعداد تصاویر
فریبانه
  • 85,000 تومان
  • با تخفیف: 85,000 تومان
فردای پس از تنهایی
  • 65,000 تومان
  • با تخفیف: 65,000 تومان
گاهی برای دیدن چشم‌ها را باید بست
  • 45,000 تومان
  • با تخفیف: 45,000 تومان
می‌بخشم ولی فراموش نمی‌کنم
  • 75,000 تومان
  • با تخفیف: 75,000 تومان
شاهان دختر دردانه
  • 60,000 تومان
  • با تخفیف: 60,000 تومان

فریبانه

  • 85,000 تومان

خوب می‌دانست زن باید سیاست داشته باشد. به قول رویا خانم و خیلی زن‌های دیگر در آرایشگاه، زن‌ها باید همیشه یک مشتشان را بسته نگه دارند. نباید بگذارند مردها از دلشان باخبر بشوند. همین بهمن، کسی که خودش انتخاب کرده بود... بعدها از کجا می‌خواست بفهمد حس واقعی زنش؛ لی‌لی، به او چیست اگر یک مشتش را بسته نگه می‌داشت؟ از کجا می‌خواست بداند زنش ساعتی روی ماشین لباسشویی سطلی کنار توالت نشسته و نقشه کشیده چطور بابت هواکش تشکر کند؟ چطور باید تشکر می‌کرد؟

فردای پس از تنهایی

  • 65,000 تومان

- یه جوری... انگار... این پایینش شاده ولی... بالاش نه! دو نفر بافتنش؟! وقتی مرد ناگهان سرخوشانه خندید به نظر متین آمد صورتش با خنده جوان‌تر می‌شود. مرد، چشم‌هایی نافذ داشت با همان جاذبه خاصی که همه مدیران و مردهای قدرتمند دارند. خنده‌اش هیچ از ترس متین کم نکرد. - آفرین... اما نه! بافنده‌اش دو نفر نبودن. می‌دونی قیمت این گبه چقدره؟ متین هیچ تصوری از قیمت آن گبه کهنه نداشت و فقط نامحسوس سری بالا انداخت که یعنی نمی‌داند. - بیشتر از اونی که فکرش رو بتونی بکنی! این گبه رو یه دختر جوون ایلیاتی بافته. نصفش رو قبل از ازدواجش بافته و نصفه دیگه‌اش بعد از ازدواج... متین دوباره به گبه خیره شد و نفهمید چرا اشک در چشم‌هایش حلقه بست.

گاهی برای دیدن چشم‌ها را باید بست

  • 45,000 تومان

از خیلی پیش‌ترها به خودم قبولونده بودم که ترس یعنی در انتظار اتفاق ناگواری بودن، چشم به راه دیدن بد، بدتر، بدترین... و در اون لحظه نمی‌خواستم به این فکر کنم که بدتر از بدترین چی می‌تونه باشه... نه، جایی برای ترس نبود...

می‌بخشم ولی فراموش نمی‌کنم

  • 75,000 تومان

از اتاق جهانگیر بیرون آمد. خواست برای آخرین بار گلدان بامبو را آب بدهد، به آشپزخانه رفت. چشمش به تابلو افتاد؛ همان تابلویی که مدت‌ها تنها وسیله ارتباطی میان او و جهانگیر بود. بسته کوچکی پیچیده در کاغذ کادوی زیبایی با روبان سپید زیر تابلو به چشم می‌خورد. با قدم‌هایی لرزان به سوی آن رفت. روی تابلو نوشته شده بود: "من را ببخش و فرصت بده با آینده‌ای شیرین، گذشته تلخ را جبران کنیم"

شاهان دختر دردانه

  • 60,000 تومان

سرتاسر شب، ساعت‌هایی که خواب با بی‌رحمی از چشمانش فرار می‌کرد فقط فکر کرده بود. نباید باز بی‌هدف آواره کوچه و خیابان‌های بی سر وته تهران می‌شد باید با برنامه پیش می‌رفت. بار‌ها و بار‌ها خود را جای شاهان می‌گذاشت و می‌پرسید؛ یک دختر تنها که تازه از خارج آمده، پول و کارت شناسایی ندارد همینطور جایی برای زندگی..چه کار می‌کند؟ پس از خفه کردن همه فکر‌های شوم و تلخی که قلبش را به درد می‌آورد تلاش کرد روی خوب قضیه را پیدا کند. شاید شاهان شانس آورده و با آدم درست‌کاری آشنا شده باشد، شاید به نحوی نمی‌دانست چی ولی به شکلی آن شب جان سالم به در برده و حالا باید فکری برای زندگی‌اش بکند...

صفحه‌ی 1