رهایی آدمی در اسارت ایزدان است. انسان اساطیری یونان باستان در جهانی به سر میبرد سرشار از ایزدان گوناگون خویشتنکام. یکی فرمانروای آسمان و زمین است با سلاحی چون آذرخش که بر هر چه فرود آید بیدرنگ میسوزاند. یکی ایزد عشق است که سلطان هوسکار قلبهاست. و آن دیگری پادشاه وادی تاریک و خاموش فراموشان است که هرگز کسی را از دام او رهایی نبوده است. زادن و مردن آدمی در دستهای بیرحم تقدیر تواناتر از ایزدان است. خدایان بسیارند و انسان هوشمند در این دنیای بیپناه سرگردان است. آزادی او در محدودیت ایزدان است و ایزدان هرگز بر انسان نمیبخشایند. انسان است که باید با ستیزهای سخت راهی بگشاید تا گامی بردارد. تراژدی پرومته همین نبرد انسان و ایزدان است.