نیمههای شب، چند ناشناس مخفیانه وارد خانهای در یکی از خیابانهای خلوت حومه مینیاپولیس میشوند.
آنها پدر و مادر لوک الیس را میکشند و خودش را سوار ماشین ون سیاهرنگی میکنند و میبرند. این عملیات دو دقیقه بیشتر طول نمیکشد. لوک در «موسسه» به هوش میآید، در اتاقی درست شبیه اتاق خودش اما بدون پنجره. بیرون دراتاق درهای دیگری وجود دارد که پشت هر یک از آنها بچههایی با استعدادهایی خاص - تلهکینزی و تلهپاتی - نگهداری میشوند. آنها را نیز مثل لوک ربوده و به آنجا آوردهاند: کالیشا، نیک، جورج، ایریس و آوری دیکسون دهساله. همه آنها در نیمه جلویی ساختمان هستند...