در مدرسه متوسطه هر روز میتواند شبیه پایان دنیا باشد. النور راس به لطف پدربزرگ تدارکاتچیاش یک چیزهایی درباره پایان دنیا می داند؛ پدربزرگی که غذاهای منجمد و یخزده جمع میکند، به این امید که شاید روزی به درد بخورد، به خاطر همین وقتی النور مطلبی از یک دانشمند دانشگاه هاروارد میخواند که در آن پیشبینی کرده شهابسنگی در اواخر آوریل به زمین برخورد خواهد کرد، میداند خانوادهاش آماده خواهند بود، اما همکلاسیهایش چه؟ آنها تنها هستند! به هر حال آدم همیشه نمیتواند برای تمام چیزهایی که زندگی سرراهش قرار میدهد، آماده باشد. ولی دنیای النور قرار است تغییر کند.