اسپینوزا و ما سومین اثری است که آنتونیو نگری، پس از «نابهنجاری وحشی» و «اسپینوزای برانداز»، به طور کامل به اسپینوزا اختصاص داده است. نگری در اثر حاضر علاوه بر اشارات تلویحی به اهمیت اسپینوزا به لحاظ روی برتافتن از درکی دیالکتیکی از هستی (درکی آغشته به قسمتی غایتشناسی کمابیش مکتوم و محتوم، تداوم امر قدیم از رهگذر آوفهبونگ، و ناممکن ساختن پدید آمدن «امر نو»ی یکسره رادیکال)، تأکیدی مکرر و وسواسی بر این دارد که اسپینوزا را نمیتوان به هیچوجه مدرن دانست. اسپینوزا به سبب تن ندادن به فلسفهی سوژه و قراردادگرایی و، در عوض، پافشاری بر طرح قسمی هستیشناسی که امکان درک قدرت برسازندهی انبوه خلق را میسر میسازد، نه فقط ربطی به فلسفهی مدرن ندارد بلکه صرفا بدین معنا در دورهی مدرن قرار دارد تا به نقد و افشای این دوران و همهی آن چیزهایی بپردازد که تفکر و سیاست مدرن از آغاز طرد کردهاند. لذا به جای تلقی فردگرایانه از سوژه، با آن آزادی ادعایی خواستها و انتخابهایش، افراد را مجموعههای متغیری از بدنها و امیال میبیند که، در جهانی سرشار از تأثیر و تأثر، به نسبت قدرتشان حق و پایداری خویش را در هستی بر کرسی مینشانند.