این کتاب به خوانش رابطه نظریه دلبستگی و نظریههای کلاسیک و معاصر روانکاوی میپردازد. دلبستگی و روانکاوی همواره رابطهای پرفراز و نشیب داشتهاند. از طرد اولیه دلبستگی از سوی روانکاوان و «دشمنی دیرینهای» که پیتر فوناگی به آن اشاره میکند تا به امروز که بیش از هر زمانی به هم نزدیک شدهاند، هر دو نظریه تغییرات بسیاری داشتهاند. موریس ایگل، روانکاوی که به تدریج طی دوران تحصیلش با نظریه دلبستگی آشنا میشودء در این کتاب سعی دارد با مرور شواهد پژوهشی و تاریخچه دو نظریه، کاوش درخور توجهی در مورد تفاوتها و شباهتهایشان داشته باشد و به چالشهای حل نشده میان دو نظریه در زمینه دلبستگی، سکسوالیته و پرخاشگری پاسخ دهد. در پایان نیز با نگاهی نقادانه میکوشد فرصتی را برای یکپارچگی و ادغام این دو نظریه، به منزله حوزههایی تاثیرگذار که همواره مستقل از هم گسترش یافتهاند، فراهم آورد.