یوسف علی خانی


تولیدکننده

بازه‌ی قیمت (تومان)

از

تا

مرتب‌سازی
تعداد تصاویر
زاهو
  • 180,000 تومان
  • با تخفیف: 180,000 تومان
خاما (رمان)
  • 180,000 تومان
  • با تخفیف: 180,000 تومان
بیوه‌کشی
  • 41,000 تومان
  • با تخفیف: 41,000 تومان

زاهو

  • 180,000 تومان

انگار کوه کنده باشم. سنگ شکسته باشم. اسبی نبود. راهی نبود. خانه‌ای نبود. توی دشتی داغ، ولو شده بودم توی تن گرگرفته‌ی کوره‌ی آتش که آتش‌دان‌اش پیدا نبود. دستم را چرخاندم روی سینه‌ی نرم مناچالان که هشتاد اسب قشقه در آن تاخته بودند. قلبم از سینه‌ام بیرون می‌زد. بچه شدم. کوچک شدم. میل کردم به خوابیدن توی آغوش زمین که دیگر برایم مهم نبود مناچالان است یا میلک. چشمانش پناه‌ام داده بود؛ آرام و رام. زاهو، داستان گنجی است که تا به دنبال‌اش راه نیفتی، خودش را به تو نشان نمی‌دهد. همه‌ی ما زندگی‌مان پر است از قصه و کیست که حوصله کند و لحظه به لحظه‌اش را برای آب‌ها تعریف کند. اگر آدم آب و زمین و آسمان و عشق هستید و اسب خیالات‌تان آماده‌ی تاختن است، همراه شوید و این پنج روز را بخوانید.

خاما (رمان)

  • 180,000 تومان

خاما نباید نوشته می‌شد. یک ‌بار یکی خیلی سال قبل او را زندگی کرد و در شبی، این راز مگو را گفت و دیگر به سخن درنیامد. لال شد. و گذشت و گذشت و گذشت تا رسید به یکی که کارش گفتن است. این کلمه‌ها امید دارند خاما زنده شود و آن راوی هم. به رقص و به رنگ‌رنگ زرد و قرمز این حلقه آتش، باید که جاری شد.

بیوه‌کشی

  • 41,000 تومان

هفت شبانه روز بود خواب می‌دید هفت کوزه‌ای که به هفت چشمه می‌برد، به جای آب، خون در آن پر می‌شود و هفت بار که کوزه‌ها می‌شکنند، آب چشمه‌ها دوباره بر می‌گردد و دیگر خون در آن‌ها جوش نمی‌زند. لازم هم نبود شب باشد و خواب باشد تا کوزه به دوش، سر اژدرچشمه برود و کوزه در آب بکند که بعد ببیند کوزه پر از خون شده است. کوزه‌ی اول با سنگ سیاه کنار چشه بشکند و بعد بی‌آنکه از خواب بیدار شود، کوزه‌ی دومی به دوش بگیرد و یک کوه آن طرف‌تر، کوزه را در سیاه چشمه فرو ببرد و بعد خون، جوش بزند و باز همان کند که بار اول کرده بود و بعد یک کوه آن‌سوی‌تر، کوزه‌ی سوم را در گاوچشمه از شانه پایین بیاورد و هنوز آب به کوزه نرسیده، آب که نه، خون، شتک بزند به دست و بالش و بعد کوزه را خاک‌شیر کند و کوزه به دوش، سمت پلنگ‌چشمه بدود که آب بردارد و خون بپاشد به گل و گردنش و کوزه از دوشش، شتاب بگیرد آن سوی سرخه‌چشمه و کوزه را محکم بکوبد به سرخه‌سنگ پای سرخه‌چشمه زیر سرخه‌کوه. هنوز زردچشمه مانده بود و بعد سفیدچشمه که آن‌ها هم رنگی جز رنگ همسانان خود نداشتند؛ عجیب اینکه نه لباس و نه دست و نه صورت و نه خودش، خونی نمی‌شدند و فقط «خوابیده خانم» از شدت تشنگی، از خواب می‌دوید بیرون.

صفحه‌ی 1