درست یا غلط، اکثر ما خیلی بیشتر به خود، خانواده و دوستانمان اهمیت میدهیم تا دیگران، هرقدر که آن دیگران از ما دورتر باشند و هرقدر که تفاوت بیشتری با ما داشته باشند، رنجی که میبرند برایمان اهمیت کمتری خواهد داشت. با اینحال، آستانه و خطی وجود دارد که در آن، نادیده گرفتن رنج دیگران چنان بزرگ است که باید بگوییم: نه، این دیگر زیادی است.
«قحطی فراوانی و اخلاق» در جانمایه خود به این اشاره دارد که چرا برای داشتن یک زندگی اخلاقی، ما «وظیفه داریم» از رنچ و مرارت همنوعانمان بکاهیم. استدلالهای اقناعکننده سینگر، الهامبخش بسیاری از افراد در سراسر جهان شده تا برای کاستن از رنج دیگران «اقدام» کنند. همچنان که مصطفی ملکیان میگوید: «اگر آثار سینگر را بخوانید، کمکم از زندگی خودتان احساس شرم میکنید. چقدر خوب است کتابهایی در دسترس ما قرار بگیرد که وقتی آنها را تمام میکنیم، کمی از زندگی کنونی خودمان احساس تهوع کنیم، بلکه بهسوی یک تحول پیش برویم. تا تهوعی نباشد، به نظر من تحولی نیست. کتابهای پیتر سینگر همینطور است. وقتی انسان آنها را میخواند از خودش بدش میآید و با خودش میگوید، اگر اینها آدم هستند، پس ما چه هستیم؟»