این کتابها فلسفه را ساده نمیکنند بلکه از ابهت هراسآور فلسفه میکاهند خواننده ممکن است خواندن این کتابها را به امید یافتن پاسخهای روشن آغاز کند: پاسخی برای مسئلهی تنهاییاش، چرایی مرگ، منشا ملال و دلزدگی... اما انتظار اینکه کتابی یا کسی در چند صفحه یا فلان تعداد نکته به ما بگوید چطور زندگی کنیم و چگونه زندگی کنیم و چگونه خوشبخت شویم، در واقع یکجور انکار مسئولیت شخصی انسان است. پاسخی قطعی و ابدی که مناسب حال همهکس باشد وجود ندارد. کتابهایی که چنین مدعاهایی دارند قطعا فریبکارند. کتابهای این مجموعه نسخه نمیپیچیند و سیاههای از اعمال نیک و بد پیش روی شما نمیگذارند؛ بلکه میخواهند به فهم بهتر زندگی و پرسشها و تجربههایمان کمک کنند؛ چراغی بیفروزد تا در این اتاق تاریک زندگی و در لحظات دشوار، درکمان از پرسشهای بیپایان انسانی روشنتر شود، بدانیم فیلسوفان و حکیمان جهان به این پرسشها چطور فکر کردهاند؛ تا با فهم دقیقتر و دیدی بازتر بتوانیم در زندگیمان تصمیم بگیریم، مسئولیت تصمیممان را شجاعانه بر عهده بگیریم و با عواقب تصمیمهایمان آگاهانه روبرو شویم.
فرمانده گفت: «آمادهای؟ پس خداحافظیهایت را بکن.»
طوری لباس پوشیده بودم که انگار میخواستم بروم مجلس رقص-دامن صاف سیاهی که تا سر زانوهایم بود، با بلوز زیبای قرمزی که کلی دکمهی کوچک داشت و کفش پاشنهبلند. دو پلیس همراهیام کردند و سایرین، طبق دستورات فرمانده، در آپارتمان ماندند تا آنجا را بگردند. هنگام پایینآمدن از پلهها دستم را به نرده گرفتم و یکی از پلیسها جوری به من نزدیک شد که خودم را چسباندم به دیوار. احساس کردم یکی از جاسوسان فیلمهای کارآگاهی هستم که دارند میبرندش؛ موقعیت خیلی دراماتیکی بود.