«مجمعالوحوش» سومین رمان عطیه عطارزاده است. در دو رمان قبلی، عطارزاده بهخوبی نشان داد که علاقه ویژهای به شخصیتهای در حاشیه و دور از نظر دارد. در عین حال، مهارت خودش را در ترسیم و توصیف فضاهای بدیع و موقعیتهای غریب با نثری منحصر به فرد به اثبات رساند. او در این رمان نیز همان رویه را پی گرفته و ما را به جهانی غریب و کمتر شناخته میبرد؛ به باغوحش ناصری در زمانه گرفتاری ایران در جنگ جهانی اول. به زمانه عسرت و گرسنگی و بیماری و قحطی. در زمانهای که سگ و گربه و موش هم در کوچهها از شدت شکار مردم قحطیزده و گرسنه نایاب شدهاند. اسحق، نگهبان مجمعالوحوش، از جان و مال هر چه دارد مایه میگذارد تا حیوانات باغوحش را نجات بدهد. طاووس و باز و عقاب و شیر و خرس و یوزی که ناصرالدینشاه به زحمت و علاقه جمعآوریشان کرده بود، حالا پس از مرگش مورد بیتوجهی مظفرالدینشاه و بعد محمدعلیشاه و بعدتر احمدشاه جوان قرار گرفته است. قحطی و وبا و طاعون و خشکسالی و اعتیاد به افیون نیز در کشور غوغا میکند. جنگ اول آغاز شده و روسیه و بریتانیا و عثمانی هم هر یک به دنبال سهم بیشتری از تن نیمهجان این سرزمیناند. اسحق در چنین اوضاعی در پی یافتن راهی است تا هر طور شده حیوانات شاهی را زنده نگه دارد.