امی هارمن


تولیدکننده

بازه‌ی قیمت (تومان)

از

تا

مرتب‌سازی
تعداد تصاویر
انسان موجودی کاملا ناکامل (تقویت تن‌انگاره مثبت با استفاده از راهبردهای مشفقانه)
  • همراه با تخفیف
باد می‌داند
  • 75,000 تومان
  • با تخفیف: 75,000 تومان
زیبای گمشده
  • 55,000 تومان
  • با تخفیف: 55,000 تومان

انسان موجودی کاملا ناکامل (تقویت تن‌انگاره مثبت با استفاده از راهبردهای مشفقانه)

  • 80,000 تومان

عزت نفس برخی از مراجعانم فقط به ظاهرشان وابسته است؛ آنها به‌سختی تلاش کرده‌اند تا به جسمی ایدئال برسند و این جسم ایدئال، اصلی‌ترین منبع احترام و ارزشمندی آنها است؛ اما در نهایت بدن نمی‌تواند خود را با استانداردهای ایدئال‌گرانه فرد وفق دهد و تن‌انگاره از هم می‌پاشد. چنین فردی که هیچ منبع دیگری برای کسب عزت نفس ندارد، دست آخر با هیجانات ناخوشایند، تن‌انگاره ضعیف و مهارت‌های مقابله‌ای منفی دست‌وپنجه نرم خواهد کرد. پیامد وابسته کردن ارزش خود به ظاهر بدن، عزت نفس پایین است. به همین دلیل است که صنعت‌های نمایشی، مدل‌ها و سرگرمی‌های وابسته به ظاهر، برای همه چالش‌برانگیز هستند، چه برسد به آنهایی که با مشکلات عزت نفس و تن‌انگاره کلنجار می‌روند.

باد می‌داند

  • 75,000 تومان

باد می‌داند، ماجرای پیرمردی ایرلندی را روایت می‌کند که پیش از مرگ در سال ۲۰۰۱ از آنی گالاگر نوه‌اش می‌خواهد پاکتی را از کشوی میزش بیاورد. این پاکت حاوی چیزهایی است که مربوط به گذشته‌ اوئن می‌شود و تا آن زمان هرگز در موردشان به آنی چیزی نگفته بود. پدربزرگ وصیت می‌کند آنی بعد از مرگش خاکستر او را به ایرلند ببرد و در دریاچه‌ گاروه گلیب پخش کند... آنی در حال پراکندن خاکستر اوئن ناگهان در مه گم می‌شود و وقتی به خود می‌آید، می‌فهمد در ایرلند هشتاد سال قبل است، زمانی که پدربزرگش شش ساله بوده... زمان جنگ جهانی اول زمانی که قهرمانان جنگ در عید پاک در ایرلند، معاهده‌ صلح بین بریتانیا و ایرلندرا تجربه می‌کنند... زندگی آنی به مدت یازده ماه در سال ۱۹۲۲ به نوعی با یکی از افسانه‌های ایرلندی عاشقانه و جنگ جهانی اول تلفیق می‌شود.

زیبای گمشده

  • 55,000 تومان

سالن ورزشی مدرسه به حدی شلوغ بود که فرن مجبور بود سرش را خم کند و زیر گوش بیلی با صدای بلند حرف بزند تا او صدایش را بشنود. بیلی خود می‌توانست ویلچرش را بین انبوه دانش‌آموزان حرکت دهد، اما فرن ویلچر او را هل می‌داد تا راحت‌تر کنار هم باشند و همدیگر را در جمعیت گم نکنند. فرن، که با چشم‌هایش میان جمعیت دنبال کسی می‌گشت، فریاد زد: «ریتا را می‌بینی؟»

صفحه‌ی 1