شاید بتوان گفت «تسلیم» کتابی است درباره مقاومتهای روان بشر در برابر هر آنچه میتواند برایش مفید باشد. مقاومتی قهرمانگونه در برابر تسلیم شدن، مقاومتی قهرگونه در برابر ایمان آوردن و مقاومتی کمابیش بیمارگونه در برابر خواستن. فیلیپس در این کتاب تلاش میکند به زوایای پنهان روان سرکشی کند. اینکه واقعا میدانیم چه میخواهیم؟ میدانیم به چه باور داریم و این باور چه سودی برایمان دارد؟ میدانیم از چه چیزی طرد شدهایم و این طرد شدن چه تاثیری بر روان و شخصیتمان گذاشته است؟ واقعیت این است که ما همواره طرد میشویم؛ مخصوصا زمانی که به نظر میرسد پذیرفته شدهایم. کافکا میگفت: «امید هست، اما ما از آن بیبهرهایم.» از جهتی دیگر، کتاب تلاشی است برای پی بردن به ماهیت خود روانکاوی. اینکه روانکاوی در پی چیست، چه میکند و چه اهدافی در سر دارد. اینکه روانکاوی اساسا حرفهای است درمانگرانه یا حرفهای کنجکاوانه. علاقهمندان به روانکاوی، فلسفه، روانشناسی و حتی ادبیات در این کتاب با پرسشها و انگارههای بدیعی آشنا میشوند، انگارههایی که شاید باعث شود آثار چندبار خوانده را این بار با دید و ابزارهای فکری جدیدی بخوانند.