بیشتر مردم تصور میکنند که هیتلر یک فرصتطلب تشنه قدرت بود که اخلاق را هر وقت مانع راهش میشد، به سادگی نادیده میگرفت. برخی، از جمله روزنبام، اصرار دارند که هیتلر چنان اهریمنی بود که تعمدا شر را در آغوش گرفت. مطابق این دیدگاه هیتلر کاملا از رفتار غیراخلاقی خود آگاهی داشت، اما از شر لذت میبرد و از آن سرخوش بود. در مقابل، برخی از پژوهشگران هیتلر را یک نیهیلیست ضداخلاق توصیف میکنند که اراده معطوف به قدرت خود را در مقام یک ابر انسان نیچهای اعمال میکند. مطابق این دیدگاههای رایج، هر زمان که هیتلر درباره نظام اخلاقی یا اخلاق حرف می زد یا مینوشت، آگاهانه دروغ میگفت یا تفسیری نیچهای از آن ارائه میداد. او به نظام اخلاقی و اخلاق تنها به عنوان ابزاری سیاسی برای کنترل تودهها و جلب حمایت برای خود و رژیمش اهمیت میداد. اگر این سخن واقعیت داشته باشد، تجزیه و تحلیل نظرات هیتلر درباره نظام اخلاقی و اخلاق بیهوده خواهدبود. اگرچه امروزه بسیاری از محققان برای ایدئولوژی در شکلگیری سیاستهای نازی اهمیت قائلاند، اما تعداد کمی از آنها به نقش نظام اخلاقی و اخلاق در ایدئولوژی نازی پرداختهاند.
من در این کتاب نتیجه شگفتآوری خواهم گرفت دایر بر اینکه رفتار غیراخلاقی هیتلر محصول نادیده گرفتن یا طرد نظام اخلاقی نبود، بلکه ناشی از پذیرش یک نظام اخلاقی منسجم-اگرچه مهلک- بوده است. هیتلر از نظام اخلاقی تکاملی الهام گرفت تا پروژه ناکجاآبادی اصلاح نژاد بشر را دنبال کند.