جیمز یک عالمه بادکنک دارد. اما بادکنکهای بابابزرگ خیلی خیلی بیشتر است. توی هر بادکنک یک خاطره پنهان است. جیمز دوست دارد قصه تمام این بادکنکها را بداند. اما وقتی بادکنکهای بابابزرگ یکی یکی از دستش رها میشوند و به آسمان پرواز میکنند، جیمز نمیتواند آنها را برگرداند. حالا نوبت جیمز است که برای بابابزرگ خاطره تعریف کند. خاطرات توی بادکنک هایش را.