برو بدون هیچ صدایی، بدزد بدون هیچ رد پایی.
ویلا، دخترکی شبگرد اهل کوهستان مهآلود بزرگ و بهترین دزد قبیلهاش است. در سایههای شب، به خانه روزگردها میرود و چیزهایی را میدزدد که آنها از گم شدنشان دلتنگ نمیشوند.
کار خطرناکی است؛ روزگردها هر چیزی را درک نمیکنند. اما ویلا حاضر است برای جلب رضایت پاداران، رهبر پرجذبه فرانها، هر کاری بکند. وقتی کنجکاویهای ویلا باعث آسیب دیدن و گم شدنش در دنیای روز میشود، او پیوندی ناگسستنی و باستانی را فرا میخواند. تنها آن زمان است که حقیقت را کشف میکند: تمام روزگردها مثل هم نیستند و اصول جادویی که قرنها از فرانها محافظت کرده، در خطر نابودی است.