ستاره راهنمای روانشناسی ارتباطات همانا «هماهنگی قائم به حقیقت درون و برون» است: آنچه گفته یا رفتار میشود، باید موافق و مطابق با حقیقت درون و برون باشد. این در واقع تکلیفی مضاعف در برقراری تناسبی دوسویه است، تکلیفی که از خلوص و اصالت قائم به درون دست نمیکشد، لیکن در عین حال مجموعه مقتضیات و ملزومات تنیده بر هر موقعیت انضمامی و نیز نقش «من» را از نظر دور نمیدارد. تکلیفی سخت و برکشنده: «نه فقط با خودت، بلکه با حقیقت موقعیتی که درآن قرارگرفتهای نیز در توافق باش!».
اولا حقیقت وضعیت موجود چیست؟ در اینجا چه میگذرد؟ در این صحنه چه کسی، چه نقشی و چه اهدافی دارد؟ من از دید دیگران و با توجه به شرایط موجود کیستم و باید به عنوان چه کسی وارد صحنه بشوم؟ رابطۀ تنگاتنگ این وضعیت با زمینههای سیستمی تنیده بر پیرامون آن چگونه است؟ پاسخ به این پرسشها نخستین گام در سمتگیری به سوی یافتن راهحل هماهنگ و مناسب است. گام بعدی یافتن حقیقت مقتضیات، مکنونات و ملزومات درونی است: در هر مسئله روزمره، از مشکلهای کوچک ارتباطی (من چطور مسئله را به دوستم بگویم؟) تا تصمیمات اساسی برای زندگی (در زندگی من واقعاً چه چیز اهمیت دارد؟)، نداهای درونیِ متضاد و متنوعی به جنبوجوش میافتند. حاملین این نداها تا حدود زیادی اهل عملاند و البته اهل عمل در صحنه برونی (میخواهند حرف اول را بزنند و سریع اقدام کنند) و همینطور در صحنه درونی (در نقش روحیهدهندگان و شرکتکنندگان در گفتوگوی درونی). کدام نداهای درونی، که بیتردید همه با هم یکسره پرت و پلا نمیبافند و غالبا انتظارات به حقی دارند، شنیده میشوند؟ برای اتخاذ رفتار و گفتاری سنجیده در قبال تکلیفی که این موقعیت در پیشروی من گذاشته، باید کدام نداها، تمایلات و انگیزههای درونی به توافق و اشتراکمساعی برسند؟ پس از این گام دوجانبه، یافتن راهحلی موافق با حقیقت درون و مطابق با حقیقت برون شروع میشود.
«با هم حرفزدن» همواره یک وجه بینانسانی و یک وجه درونانسانی دارد. شولتس فن تون در این کتاب این دو را با هم به تصویر میکشد تا رویداد درونی را قابل رویت، ملموس و قابل فهم به نمایش بگذارد.