عنوان «پدران و پسران از هم پاشیده» استعارهای است از پریشانی پسرکی خیالباف که در پی همذاتپنداری با شخصیت عجیب قصهای است که در مدرسه شنیده است (شخصیت سرگردانی که در پی افتادن، متلاشی میشود و هیچکس نمیتواند او را دوباره سرهمبندی کند.) این کتاب سرگذشت واقعی دست و پا زدنها و جدالهای درونی کسی است که خانه و خانواده را ترک میکند تا خود را وقف خدا و رهبانیت کند؛ در حالی که نمیداند که در این مسیر راههای متفاوتی به روی او گشوده میشود و میتواند پارههای زندگی خود را دوباره به هم وصل کند و نهایتا به انسجام شخصیت خود دست یابد (او سرنوشتی درست عکس قصه کودکیاش را تجربه میکند).