«در سیزدهم سپتامبر، دقیقا از نیمهشب تا طلوع آفتاب، جعبه مشاوره خواربارفروشی نامیا فقط برای یک شب باز میشود.» شبی سه جوان خلافکار، بعد از آخرین دزدیشان، در خواربارفروشی متروکهای مخفی میشوند. در کمال تعجب، نامه مرموزی از دریچه پست روی کرکره به داخل مغازه میافتد، در حالی که هیچکس بیرون مغازه نیست. نویسنده نامه درخواست عجیبی دارد؛ او دغدغهای دارد و از آنها توصیه میخواهد. این درخواست بهظاهر ساده در این مغازه غیرمعمولی باعث میشود این سه پسر ماجراجویی اسرارآمیزی را آغاز کنند.