در ادبیات تنها دو حالت اندیشه وجود دارد: تراژدی و کمدی.
نزدیکترین گونه ادبی دیگر به این دو حماسه است؛ اما حماسه هیچگاه شخصیت فلسفی چنان روشنی نداشته که مثل مورد تراژدی و کمدی قابل تعریف باشد. به نظر میرسد اینگونه در یک رده بینابینی میان حالتهای اندیشه و قالبهای ساختاری خالص قرار دارد. صحبت از حماسه تراژیک یا حماسه کمیک یک تناقض کلامی تمام عیار نیست، و اگر بتوان چنین کرد، آنگاه حماسه نه در کنار بلکه بین این دو حالت قرار میگیرد. با وجود یک احساس دائمی بین نویسندگان مبنی بر این که چیزی به اسم حالت اندیشه حماسی یا قهرمانی هم وجود دارد، حماسه تکامل نیافته و همچنان ابتدایی و پیشبینیناپذیر باقی مانده است. هجو نیز یک گونه قانوندار مثل تراژدی و کمدی به حساب نمیآید: فقط میتوان از کمدی هجوآمیز ردهبندی میشود، نه کیفیت اندیشه یا احساسش.
با این حال تراژدی و کمدی هم از لحاظ تاریخ خود و هم از نظر شخصیتشان به عنوان قراردادهای هنری کاملا تکاملیافته، دقیقا همپایه یکدیگرند؛ و کوشش برای توضیح یکی مدام به مقایسه و مقابله آن با دیگری میکشد.