منا اختیاری


تولیدکننده

بازه‌ی قیمت (تومان)

از

تا

مرتب‌سازی
تعداد تصاویر
هوای او
  • 66,000 تومان
  • با تخفیف: 66,000 تومان
قسم به این زندگی
  • 41,000 تومان
  • با تخفیف: 41,000 تومان
جاذبه میان ما
  • 45,000 تومان
  • با تخفیف: 45,000 تومان

هوای او

  • 66,000 تومان

درباره «تریستن کول» به من هشدار داده بودند. مردم می‌گفتند: ازش فاصله بگیر... اون بی‌رحمه... سرده... داغونه. ساده است که مردی را از روی گذشته‌اش قضاوت کنی. که به تریستن نگاه کنی و یک هیولا ببینی. اما من نمی‌توانستم این کار را انجام بدهم. من مجبور بودم ویرانه‌ای را که درون او می‌زیست، بپذیرم؛ چون آن ویرانه در من هم بود. هر دوی ما تهی بودیم. هر دو به دنبال چیز دیگری بودیم، چیزی بیشتر. هر دو می‌خواستیم تکه‌های شکسته‌ دیروزمان را بند بزنیم. بعد از آن، شاید می‌توانستیم به یاد بیاوریم که چگونه نفس بکشیم.

قسم به این زندگی

  • 41,000 تومان

وقتی اولین رمان نویسنده‌ی مرموز «جی کالبی»، با فروش خیره‌کننده‌اش تبدیل به رخداد ادبی سال می‌شود، امیلین با بی‌رغبتی آن را می‌خواند. او به‌عنوان مدرس مدعو نویسندگی در دانشگاه UC که با ناکامی‌های شغلی و رابطه‌ی طولانی و پرفراز و نشیبش درگیر است، علاقه‌ای به تحسین موفقیت نویسنده‌ای جوان و با استعداد ندارد. بااین‌حال، امیلین از همان صفحه‌ی اول مدهوش داستان امرسون و جکسون می‌شود، دو دوست دوران کودکی که عاشق هم می‌شوند و رویای زندگی بهتری دور از آن جاده‌ی طولانی خاکی را که در تمام روستای فقیرشان پیچیده، در سر می‌بافند. دلیلش این است که این رمان بر اساس کودکی تلخ و تیره‌ی خود امیلین نوشته شده است، که یعنی «جی کالبی» باید «جیس» باشد: بهترین دوست دوران کودکی و اولین عشق امیلین که بیشتر از ده سال است او را ندیده. امیلین نه‌تنها اصلا از این موضوع که جیس رمان را از دید او روایت کرده، خوشحال نیست، بلکه از اینکه جیس گذشته‌ی دردناک او را انتخاب کرده و آخرش را آزادانه تغییر داده و پایانی دراماتیک خلق کرده، خیلی خشمگین است. تنها راهی که می‌تواند فکرش را آزاد کند این است که جی کالبی را پیدا کند و با او روبه‌رو شود. اما آیا امیلین آماده است حقیقت پشت رمان را بداند؟

جاذبه میان ما

  • 45,000 تومان

من و گراهام راسل برای هم ساخته نشده بودیم. من تابع احساساتم بودم، او بی‌روح بود. من رویا می‌بافتم و او در کابوس زندگی می‌کرد. من گریه می‌کردم و او اشکی برای ریختن نداشت. گاهی با وجود قلب یخ‌زده و روح گریزپایش، لحظاتی را با هم تقسیم می‌کردیم. چشم‌هایمان در هم قفل می‌شد و رازهای همدیگر را می‌دیدیم. لحظاتی که او ترس‌های مرا می‌چشید و من هوایش را نفس می‌کشیدم. لحظاتی که هر دو تصور می‌کردیم عشق ورزیدن به دیگری چطور می‌توانست باشد. همان لحظه‌ها ما را از زمین جدا کرد و به پرواز درآورد، اما وقتی ضربه واقعیت بر تن‌مان نشست، جاذبه ما را پایین کشید. گراهام راسل مردی نبود که بداند چطور عاشقی کند، من هم زنی نبودم که عاشقی کردن را بلد باشم. با این حال اگر این شانس را داشتم که یک‌بار دیگر سقوط کنم، تا ابد با او سقوط می‌کردم. حتی اگر تقدیرمان این بود که به زمین سخت کوبیده شویم.

صفحه‌ی 1