یک مامور به محض این که از مشارکت من مطلع شده بود، اعلام کرد که به زودی کارآگاهی برای صحبت با من به اینجا خواهد آمد. آن مرد حالا روبهرو من نشسته است... آنقدر ذهنم از نگرانی و کمبود خواب آشفته بود که اصلا متوجه نام یا تشریفات معرفی او نشدم. اما میتوانستم حدس بزنم به دنبال چه جور اطلاعاتی است. بین او و آن روزنامهنگارانی که در خیابان جمع میشوند و همیشه مشتاق فضولی هستند، تفاوتی نمیدیدم.