چیک یک داستان و داستانپردازی نیست، واقعیت هبوط آدمی است از بهشت. سفری است از دوران کودکی به دنیای بزرگسالی. شخصیتهای داستان با معصومیتی که بر دوش دارند، نشان میدهند دنیای بدون دیوانگی دنیایی غیرقابل تحمل است.
درونمایه رمان روایت سفر و جاده است و نویسنده با یک ماشین قراضه لادا خواننده را به این سفر میبرد، دنیای نوجوانان را میکاود و با زبانی طنز از دردها، ترسها و خوشیها میگوید و نشان میدهد که بزرگ شدن میتواند چقدر گیجکننده، خندهدار و بیغصه اتفاق بیفتد.