غروب دلانگیز یک روز زیبا بهاری، در حومه شهر فرماندارنشین ا...، دو زن مقابل پنجره باز یک خانه زیبا نشسته بودند، یکیشان حدودا پنجاه سال داشت و دیگری هفتاد ساله بود.
زن اول ماریا دیمیتریونا کالیتینا نام داشت. همسرش که دادستان سابق شهر بود ده سالی میشد که از دنیا رفته بود. او مردی فعال، بانفوذ، کلهشق و تندمزاج بود. ماریا دیمیتریونا والدینش را در کودکی از دست داد و چند سالی در پانسیونی در مسکو زندگی کرد و بعد به املاک خانوادگیشان در روستایی حوالی شهر ا... برگشت و همراه عمه و برادر بزرگش به زندگی ادامه داد...