«یا باید سریع بجنبم یا دیگه از دست رفتهم،» پس هشت دلار برای تاکسی پیاده میشوم که ساحل را بروم پایین؛ شبی مهزده است گرچه گاهی میتوانی ستارهها را در آسمان سمت راستات ببینی آنجا که دریا هست، گرچه نمیتوانی دریا را ببینی و فقط میتوانی از راننده دربارهاش بشنوی - «اینجا چهجور جائییه؟ هیچ وقت این طرفها نیومدهام.»