تنها آنانی که هنوز امیدی در دل دارند میتوانند از موهبت اشک بهرهمند شوند. اشکشان که بند میآید، حالشان هم بهتر میشود. اما گریه هیچ دردی از نومیدان دوا نمیکند، آنان که امیدی در دل ندارند و اضطرابشان ریشهای و همیشگی است. هیچچیز برای آنان تغییر نمیکند. معمولا خودشان این را میدانند، اما نمیتوانند جلو گریهشان را بگیرند.
شخصیتهای روز ملخ فریبخوردگانی هستند اهل مناطق سردسیر آمریکا که بعد از عمری کار یکنواخت و طاقتفرسا و پسانداز اندکی پول به سرزمین آفتابی کالیفرنیا میآیند تا خود را غرق در رویاهایی سازند که هالیوود وعدهاش را به آنها داده بود. اما آنچه در واقعیت با آن مواجه میشوند سرخوردگی و از آن مهمتر ملال است. این جماعت درمانده و پریشان به هر چیزی متوسل میشوند تا از شر این ملال جانکاه خلاصی یابند و معنایی به زندگی تباهشده خود ببخشند، اما ملالشان با هیچچیز تسکین نمییابد.