هر دو کلفت، بانوی خود را دوست میدارند و از او متنفرند. با نامههای ناشناس موضوع فاسق او را به پلیس خبر میدهند. موقعی که آگاه میشوند فاسق به واسطه عدم مدرک آزاد میگردد، میفهمند که کارشناس برملا خواهد شد. تصمیم میگیرند خانم را بکشند. از عهده این کار برنمیآیند و میخواهند خودشان را بکشند. بالاخره یکی از آن دو به زندگیاش خاتمه میدهد و دیگری که تنها مانده و مست شهرت و جلال است سعی میکند که با حرکات و زباناش خود را به پای سرنوشت باشکوهی که در انتظار اوست برساند.