موقرمز آخرین رمانِ منتشرشدهی اُرهان پاموک (1952) است. نویسندهی نوبلیستِ نامِ من سرخ و شوری در سر در این رمان قصهای بینهایت متفاوت روایت میکند که یک تکهاش برآمده از قصهی رستم و سهرابِ فردوسی است و تکهی دیگرش از اُدیپوسِ شهریار سوفوکل. رمان دربارهی پسری است فقیر در سالهای دههی هشتادِ میلادی ترکیه که پدرش به خاطرِ فعالیتهای چپگرایانهاش در زندانِ نظامیها بوده و حالا هم آنها را رها کرده. او برای تأمین پولِ کلاسهای کنکورش ناچار است کار کند. و کاری که به او پیشنهاد میشود وردستی یک چاهکنِ پیر است که قرار است در زمینی بایر در اطراف استانبول چاهی بزند و علیرغمِ باور همه به آب برسد و این همان نقطهای است که قهرمانِ نوجوان پاموک با زنی با موهای قرمز آشنا میشود که بازیگر تئاتری است سیار و یکی از نقشهایش مویه بر پیکرِ سهراب و این تازه آغاز داستان است... پاموک قهرمانِ خود را با دو داستانِ کلاسیک مذکور گره میزند و او را به تهران و کاخِ گلستان و راستهی کتابفروشهای خیابان انقلاب هم میآورد. مسئلهی پدر و پسر در شکلی نو و خاص در رمان متبلور میشود و اینبار قرار است فرایندی را شاهد باشیم از بیپدر بودن و بیپسر شدن شاید... موقرمز در استانبول میگذرد و روحِ این شهرِ متحولشده را روایت میکند. این رمان سندی است بر این واقعیت که پاموک چهقدر داستان در ذهنِ خود دارد.