عباس علی عزتی


تولیدکننده

بازه‌ی قیمت (تومان)

از

تا

مرتب‌سازی
تعداد تصاویر
بازار مکاره (همه داستان‌ها)
  • 580,000 تومان
  • با تخفیف: 580,000 تومان
خانه‌‌ زویا (کمدی در 3 پرده) نمایشنامه
  • 17,000 تومان
  • با تخفیف: 17,000 تومان
مولیر (نمایش‌نامه)
  • 13,500 تومان
  • با تخفیف: 13,500 تومان
قزاق‌ها
  • 88,000 تومان
  • با تخفیف: 88,000 تومان

بازار مکاره (همه داستان‌ها)

  • 580,000 تومان

این مجموعه شامل همه داستان‌های گوگول است، منهای تاراس بولبا و نفوس مرده که به دلیل حجم بالای‌شان در این مجموعه نمی‌گنجیدند، و چند داستان نیمه‌تمام که فقط در مجموعه کامل آثار گوگول منتشر شده‌اند. داستان‌ها به همان ترتیبی که نخستین‌بار در روسیه انتشار یافته‌اند در این مجموعه قرار داده شده‌اند تا خواننده هنگام خواندن آنها در جریان چگونگی پیشرفت و دگرگونی سبک نویسنده نیز قرار گیرد.

خانه‌‌ زویا (کمدی در 3 پرده) نمایشنامه

  • 17,000 تومان

تصویری که پس از خواندن خانه‌ی زویا در ذهن خواننده شکل می‌گیرد تصویری جهنمی از انحطاط و زوال در جامعه‌ی شوروی است. در این نمایش‌نامه نیز مانند پاره‌ای دیگر از آثار بولگاکف تم مهاجرت حضوری جدی دارد و توانایی و مهارت نویسنده در تجسم دراماتیک فضای آن دوره کاملا مشهود است. بولگاکف در خانه‌ی زویا نیز مانند کاری که در رمان مرشد و مارگاریتا کرده، سعی در اثبات این مساله دارد که واقعیت‌های زندگی در نظام سوسیالیستی را از طریق فانتزی بهتر می‌توان نشان داد.

مولیر (نمایش‌نامه)

  • 13,500 تومان

بولگاکف در نمایش‌نامه مولیر زندگی کمدین نابغه فرانسوی ژان باتیست پوکلن، مشهور به مولیر، را محور اثر خود قرار می‌دهد و با تمرکز بر سه سال آخر زندگی او، که به خاطر نوشتن تارتوف، دن‌ژوان و مردم‌گریز مغضوب ارباب کلیسا واقع شد، نمونه‌ای درخشان از تراژدی نخبه‌کشی به دست می‌دهد. نبوغ مولیر، اسباب زحمت او می‌شود و ارباب کلیسا را در مقابل او که در اوج محبوبیت است، قرار می‌دهد. مولیر که در استخدام پادشاه است از او انتظار حمایت و پشتیبانی دارد. لویی چهاردهم ابتدا جانب مولیر را می‌گیرد و وقعی به سعایت اسقف اعظم نمی‌نهد، اما در نهایت پشت او را خالی می‌کند و هنرمند نابغه دربارش را مثل گوشت قربانی مقابل ارباب کلیسا می‌اندازد...

قزاق‌ها

  • 88,000 تومان

در مسکو همه‌جا ساکت بود. به‌ندرت جیغ چرخ‌ها از جایی در کوچه و خیابان شنیده می‌شد. در پنجره‌ها دیگر نوری دیده نمی‌شد و فانوس‌ها را خاموش کرده بودند. طنین ناقوس کلیساها در آسمان شهر خفته می‌پیچید و آمدن صبح را بشارت می‌داد. خیابان‌ها خالی بود. به‌ندرت در گوشه‌ای درشکه شب‌رویی به چشم می‌خورد که با چرخ‌های باریکش برف را شیار می‌کرد و به گوشه‌ای می‌رفت و درشکه‌چی در انتظار مسافر خود چرت می‌زد. پیرزنی به کلیسا می‌رفت، کلیسایی که نور سرخ شمع‌های مومی در قاب‌های طلای آن منعکس می‌شد. مردم بعد از سپری کردن شب طولانی زمستان، بلند می‌شدند و سر کار می‌رفتند. شب‌نشینی نجیب‌زاده‌ها اما هنوز ادامه داشت...

صفحه‌ی 1